::::  آقا جان یا موسی بن جعفر(ع) جان ما بفدات  ::::

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید

با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت

دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم

پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

تابوت از شکستگی ام کار می گرفت

گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت ...

 

 

 به تعداد ریگهای بیابان بر هارون الرشید ، قاتل مولای ما لعنت ...

 

 

شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود

حالا گریز ،روضه ی گودال می شود

دعواست بر سر زره و جامه و سری

دارد میان معرکه جنجال می شود ...

صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله (ع)